سؤال:: در ابتدا خودتان را معرفی کنید و توضیح دهید جریان دستگیری شما چگونه بود.
مجید کاکاوند هستم متولد 1351 در تهران. بنده در نوروز 1388 به اتفاق خانواده سفری توریستی به کشور فرانسه داشتم. به محض رسیدن به فرودگاه شارل دوگل پاریس به درخواست دولت آمریکا از طرف پلیس فرانسه دستگیر شدم. جرمی که برای من در نظر گرفته شده بود دور زدن تحریمهای شورای امنیت به تأسیسات موشکی و هستهای ایران بود. جریان از آن جایی شروع شد که ما یک شرکت در مالزی تأسیس کردیم و در آن فعالیتهای تجاری انجام میدادیم. از مدتها قبل، بدون اینکه خودمان در جریان باشیم، فعالیتهای شرکت ما تحت نظارتی آمریکا قرار گرفته بود و ما را زیر نظر داشتند.
ما به عنوان یک شرکت تجاری مالزیایی میتوانستیم فعالیتهای خود را با تمام کشورها از جمله آمریکا انجام بدهیم. در این فعالیتها کالاهایی نیز از آمریکا خریداری شده بود و به واسطه همین خرید از آمریکا و ارسال تعدادی از آنها به ایران، مشکلات زیادی برای من ایجاد شد. آمریکایی ها مدعی بودند کالاهایی که از طرف شرکت ما خریداری شده و به ایران فرستاده شده است کالاهایی با کاربرد دوگانه بوده است. یعنی کالاهایی با قابلیت مصرف نظامی و هم غیرنظامی. آنها علیرغم تمام تلاشهایی که برای اثبات این جرم انجام دادند، نتوانستند آن را در دادگاههای فرانسه اثبات کنند.
اصطلاح "کالاهای با کاربرد دوگانه" (dual use goods) از نظر فنی مفهوم خاص خود را دارد. شما ممکن است هر کالایی را بتوانید دوکاربرده در نظر بگیرید. مثلاً یک میز، هم میتواند در مدرسه باشد هم میتواند در یک سایت هستهای. آنها استناد میکردند به اینکه بعضی از کالاهایی که شرکت ما از آمریکا خریداری کرده، به صنایع نظامی ایران تحویل داده شده است. در صورتی که این کالاها به هیچ وجه کاربرد نظامی نداشت. و این، یک ادعای واهی بود، چون آمریکا در آن زمان به دنبال فشار آوردن به ایران بود و به نوعی میخواست به تجار و سرمایهگذاران ایرانی بفهماند که فعالیتهای آنها زیر نظر است.
من فکر میکنم از اولین اشخاصی بودم که طعمه سیاستهای مشئوم آنها شدم. به نوعی میخواستند فعالیتهای ایرانیها را در خارج از کشور محدود کنند. تعدادی از این افراد را به این شکل بازداشت کرده بودند تا حساب کار به دست بقیه بیاید. این قضیه باعث شد که من چهارده ماه عملاً درگیر این جریانها شوم.
سؤال:: دستگیریتان چطور بود؟
نوروز 88 برای تعطیلات با یک تور مسافرتی با همسرم به پاریس رفتیم. وقتی از هواپیما پیاده شدیم، در همان ابتدا یک گیت بازرسی قرار داده بودند که برایم بسیار عجیب بود. معمولاً بازرسی در قسمت "مهاجرت" انجام میشود تا گذرنامهها بررسی شود مهر ورود بخورد. وقتی نوبت به من رسید شروع کردند به سؤال پرسیدن که چرا به اینجا آمدهاید، چه برنامهای دارید؟ توضیح دادم که به مناسبت تعطیلات نوروزی به همراه خانواده با تور به اینجا آمدهایم. بعد مرا به گوشهای بردند تا گذرنامهام را بار دیگر دقیقتر بررسی کنند. چند بار پرسیدند آیا قطعاً گذرنامه متعلق به خودتان است؟ پاسخ گفتم: بله متعلق به خودم است. وقتی مطمئن شدند بقیه مسافرها را رها کردند. من متوجه شدم این بازرسی صرفاً برای دستگیری من بوده است.
بعد، بدون اینکه علت دستگیری بگویند مرا به محوطه پایین فرودگاه بردند و سوار ماشین پلیس کردند. هرچه میپرسیدم چه شده، دلیل این کار چیست؟ میگفتند چیزی نیست، فقط باید به مرکز پلیس برویم تا در آنجا همه چیز بررسی شود. تنها چیزی که به ذهن خودم میرسید این بود که ممکن است به من مشکوک شده باشند که با خانوادهام قصد مهاجرت دائمی به اروپا کرده باشم.
در آن مرکز تعدادی سرباز مستقر بودند و جو بسیار وحشتناکی حاکم بود. من را به اتاقی و همسرم را به اتاق دیگری بردند. باز هم پرسیدند: آیا تأیید میکنید که آقای کاکاوند هستید؟ من هم گفتم بله، خودم هستم. بعد نامهای را به من نشان دادند که از آمریکا ارسال شده و در آن از دولت فرانسه درخواست کرده بودند که این شخص با فلان مشخصات از فرودگاه مسکو به سمت فرودگاه پاریس در حال حرکت است. او را شناسایی و دستگیر کنید. آنجا من تازه متوجه شدم که چه اتفاقی رخ داده است. زمانی که نامه را خواندم گفتم من این شخص نیستم، شما اشتباه گرفتهاید. چون داخل آن نوشته بود که فعالیت در خرید و فروش تأسیسات هستهای و موشکی داشته است و زیر نظر دولت جمهوری اسلامی فعالیت خود را انجام میدهد و جرم ایشان بیست سال زندان و یک میلیون دلار جریمه نقدی است. جواب دادند: نه! شما تأیید کردهاید که مجید کاکاوند هستید. خلاصه اینکه این حداقل جرمی بود که برای من نوشته شده بود. تقاضای آنها اول دستگیری و سپس تحویل من به دولت آمریکا بود.
گفتم پس حداقل من را دیپورت کنید، من هنوز وارد خاک فرانسه نشدهام، گذرنامهام که هنوز مهر ورود نخورده. قبول نکردند و گفتند شما وارد خاک فرانسه شدهاید و کاری نمیشود کرد. من را به ایستگاه پلیس دیگری منتقل کردند. در آنجا نیز تعدادی سؤال از من پرسیدند و در نهایت گفتند که ما باید شما را بازداشت کنیم. درخواست کردم همسرم را ببینم و این جریانات را با او در میان بگذارم، گفتند نمیشود. گفتم همه پولها نزد من است. همسرم تنهاست و کسی را در این کشور نمیشناسد. گفتند: پولها باید نزد خودتان بماند، حق دادن آن را به کسی ندارید، اما میتوانید مختصراً در حد چند جمله به زبان انگلیسی، با هم حرف بزنید. جو بسیار وحشتناکی بود. فقط به همسرم گفتم که به نحوی خودت را به سفارت ایران برسان و اطلاع بده که چه مشکلی پیش آمده است.
سؤال:: عمده کار شما در آن شرکت چه بود؟ آیا خود شما هم ساکن مالزی بودید؟ آیا تمام خریدهای این شرکت و مقصد نهایی آنها ایران بود یا فعالیت بینالمللی فعالیت داشت؟
ما در این شرکت فعالیتهای تجاری انجام میدادیم. من مدیر عامل آن شرکت بودم و عمده کارمان تجارت قطعات الکترونیک بود. از جاهای مختلفی خرید میکردیم و به کشورهای مختلفی میفروختیم. از اروپا، آمریکا و سنگاپور خرید میکردیم و به کشورهای دیگر از جمله ایران میفروختیم. واضح است که بیشترین مشتریان ما در داخل ایران قرار داشتند.
سؤال:: شرکت در چه سالی تأسیس شد؟
سال 1386 این شرکت را تأسیس کردیم که در ابتدای سال 88 با این مشکل مواجه شدیم.
سؤال:: تحصیلات شما چیست؟
من کارشناسی ارشد الکترونیک دارم و تحصیلاتم در دانشکده نفت بوده است.
سؤال:: چرا این شرکت را در مالزی تأسیس کردید؟
ما معمولاً با قسمتهای دولتی کار میکردیم که عمدتاً به صورت ارزی خرید داشتند. لذا نمیتوانستند از شرکتهای ایرانی به طور ارزی خرید کنند. حتماً باید با یک شرکت خارجی کار میکردند. در اوایل، با شرکتهای خارجی ارتباط برقرار کرده و از طریق آنها خرید میکردیم. این روش، مشکلات خودش را داشت، چه از نظر اقتصادی و چه از نظر کاری. لذا به فکر افتادیم یک شرکت تأسیس کنیم. در این صورت میتوانستیم در کشورهایی که با آنها رابطه خوبی داشتیم، فعالیت کنیم. مالزی از جملة آنها بود. هم روادید نمیخواست و ثبت شرکت در آنجا آسان بود و البته هزینههایش نیز ارزان تمام میشد. تمام این موارد باعث شد که ما کشور مالزی را انتخاب کنیم.
سؤال:: در مورد این کالاها که فرمودید کاربرد دوگانه دارند توضیح بدهید.
جالب است که تعدادی از قطعات که آنها مشکوک شده بودند، قطعات معمول الکترونیک هستند از قبیل خازن، مقاومت و ترانزیستور. یعنی قطعاتی که اصلاً استفاده خاصی ندارند. من یک کارشناس برای پروندهام گرفتم که بازنشسته سازمان هستهای فرانسه بود. او با تعجب از من میپرسید: مطمئن هستی که به خاطر همین کالاها دستگیر شدهای؟ میگفتم بله. پرونده و جزئیات که دست شماست. اگر ما میخواستیم کالاهای خیلی پیشرفته بخریم، اصلاً امکانش را نداشتیم. دولت آمریکا برای آن کالاها که به اصطلاح فنی خودشان "دوکاربردی" باشند، حتماً باید مجوز صادرات بدهد. اما کالاهایی که بدون مجوز صادرات، از آمریکا خارج میشوند، کالاهای معمولی هستند.
مجید کاکاوند معاون پژوهشگاه صنعت نفت ایران نیز هست
سؤال:: بنابراین فرانسه عملاً ادعایی علیه شما نداشت، فقط به درخواست دولت آمریکا شما را بازداشت کردند. پس چرا شما را به دولت آمریکا تحویل ندادند؟
معمولاً زمانی که شخصی را به درخواست یک کشور دیگر دستگیر میکنند، اولاً باید روند استرداد در دادگاههای آن کشور طی شود. طبق قراردادی که بین دو کشور امضا شده، آنچه که به خاطر آن، فرد را دستگیر میکنند، باید در هر دو کشور جرم محسوب شود. به عنوان مثال ما نمیتوانیم شخصی را که مثلاً در آمریکا مشروب میخورد تحت پیگرد قانونی قرار بدهیم. در نتیجه باید اثبات میشد کارهایی که من مرتکب شدهام و دولت آمریکا به واسطه انجام آن مرا از فرانسه درخواست کرده است، در خود فرانسه نیز جرم محسوب میشود. برای اینکه این را اثبات کنند، باید میدیدند که آیا من قوانین بینالمللی را نقض کردهام یا فقط قوانین آمریکا نقض شده است. من در همه دادگاهها گفتم که قوانین آمریکا برایم ملاک نبوده است، چون من شهروند آمریکا نبودهام که بخواهم از قوانین آمریکا تبعیت کنم. من به عنوان مدیر عامل یک شرکت در مالزی و به عنوان یک شهروند ایرانی، حق داشتم که تحت نظارت حکومت ایران و حکومت مالزی و شورای امنیت، فعالیت کنم.
متأسفانه در کنگره آمریکا
قانونی تصویب کردهاند که هر شخص را در هر جای دنیا که به فعالیتی خلاف مصالح ملی
آمریکا متهم شود، بتوانند تحت پیگرد قانونی قرار دهند. حتی اگر با آن فعالیتها،
هیچ جرم بینالمللی مرتکب نشده باشد. آنها این قانون را تصویب کرده و اجرا میکنند.
هر زمان که میبینند، نمیتوانند افراد را با این روش دستگیر کنند، کارشان را یک
جرم بینالمللی جلوه میدهند. مثلاً من از فرانسه و جاهای دیگر، قطعات معمولی
خریداری میکردم و به ایران میفرستادم. هیچ مشکلی هم نداشت. ولی آنها میگفتند
این قطعات برای صنایع هستهای و موشکی ایران تهیه شده است، چون در این صورت، این موضوع در
فرانسه نیز جرم محسوب میشد و میتوانستند به واسطه
آن، مرا تحت پیگرد قرار دهند.
آمریکاییها باید اول این موضوع را اثبات میکردند. برای اینکه اثبات کنند بایستی کارشناسان، این پرونده را بررسی میکردند که آیا این قطعات کاربرد نظامی دارند یا خیر. کارشناس پروندة ما، از دادگستری فرانسه بود و در همین زمینه تخصص داشت. او گزارشی به دادگاه ارائه داد که نشان میداد که هیچکدام از این کالاها کاربرد نظامی و هستهای ندارند. قاضی پرونده و سیستم قضایی فرانسه این موضوع را قبول نکردند و پرونده را به دولت فرانسه ارجاع داد تا نظر آنها را بداند. ما به این کار به شدت اعتراض کردیم. گفتیم شاید دولت فرانسه بیطرف نباشد. شما نباید از دولت بپرسید. باید از کارشناسان خبرة خودتان بپرسید. در نهایت، دولت فرانسه خوشبختانه رأی داد که این کالاها دارای کاربرد دوگانه نیستند، بلکه کالاهای معمولی هستند. شاید علتش این بود که خانم "کلوتیلد ریس" در جریان اغتشاشات سال 88 به جرم جاسوسی در ایران دستگیر شده بود. این اهرم فشار ایران بود که میتوانست بر دولت فرانسه وارد کند.
سؤال:: آیا تمام دوران محاکمه را در زندان بودید؟
نه. من فقط شش ماه در زندان بودم. سه ماهِ اول را در انفرادی و سه ماه بعدی را با دو نفر دیگر در یک سلول مشترک. جرم آنها مواد مخدر و سرقت بود. این وضعیت تا زمانی که اولین جلسه دادگاه برگزار شود ادامه داشت. من در دادگاه خواستار آزادی موقت شدم. شاید تعجب کنیدکه قضات سه ساعت وارد شور شدند تا اجازه آزادی موقت من صادر شود. بعدها در اسناد ویکیلیکس خواندم که آمریکاییها به مشاور سارکوزی گفته بودند به او آزادی موقت ندهید، چون ممکن است فرار کند. آنها فشار زیادی به فرانسه میآوردند. وکیل من میگفت، سه ساعت در اتاق قاضی مشغول بودیم و افراد مختلف از کاخ الیزه، دادگستری و حتی از دولت آمریکایی نزد قاضی رفت و آمد میکردند. اما نهایتاً او، حکم آزادی موقتم را صادر کرد.
سؤال:: چه کسانی از طرف دولت آمریکا در آنجا حاضر بودند؟
یک نفر از دادگستری به عنوان دادستان پرونده میآمد. دو نفر دیگر هم بودند که فکر میکنم از عوامل سازمان سیا بودند. از نحوه صحبت و شخصیت آنها اینگونه استنباط میشد. به هر حال، آزادی موقت صادر شد. من بعد از آزادی دائماً تحت مراقبت بودم که اسنادش در ویکیلیکس هست. سفارت آمریکا در پاریس به کاخ الیزه نوشته بود که شما با ایران وارد معامله شدید و کاکاوند را آزاد کردید. دولت فرانسه هم جواب داده بود: شما نگران نباشید، این فرد کاملاً تحت کنترل ماست و همین الآن در ساختمانی در یکی از مناطق فرانسه زندگی میکند.
سؤال:: آیا شما میدانستید که مراقبتان هستند؟
بله. آن هشت ماه که من به شکل موقت، آزاد بودم، همیشه دو یا سه نفر مراقب شبانهروزی من بودند و هر جا که میرفتم، تعقیبم میکردند. دولت فرانسه به دنبال این بود که در این قضیه دردسر درست نشود. البته دستگیری "کلوتیلد ریس" به نوعی به نفع من شده بود. دولت فرانسه حداقل نمیتوانست بر خلاف عرف قوانین بینالمللی عمل کند. چون آمریکاییها خیلی راحت میتوانستند در طول مدت آزادی موقت، مرا بدزدند و ببرند و مدعی شوند که کاکاوند فرار کرده است. در گرجستان با آقای "اردبیلی" همین کار را کردند. او را دزدیدند و به آمریکا بردند. ولی خب فرانسویها بالأخره میدانستند که ایران یک شهروند فرانسوی را در اسارت دارد.
سؤال:: رفتار فرانسویها در این شش ماه که در زندان بودید چگونه بود؟ آیا با خشونتی هم مواجه شدید؟
خشونت چندانی وجود نداشت، اما رفتارشان توهینآمیز بود. مثلاً بعد از دستگیری در فرودگاه، به یکی از افسرها گفتم این چه حقوق بشری است که شما همیشه از آن حرف میزنید؟ همسرم اصلاً پول ندارد و در این کشور غریب تنها است. چرا نمیگذارید قبل از جلب من، مقداری پول به او بدهم؟! گفت: اینجا نه آمریکا است نه ایران. اینجا قوانین مخصوص به خودش را دارد! بعد دست مرا کشید که نتوانم پولی به همسرم بدهم. یا زمانی که به دستانم دستبند زدند، آن را خیلی محکم کردند که من احساس درد شدیدی داشتم. گفتم این را کمی شُلتر ببندید، من که فرار نمیکنم. گفتند: نمیشود. مرا کشان کشان بردند و داخل سلول کثیف و متعفنی انداختند. هنگامی که میخواستند من را از فرودگاه به یکی از مراکز پلیس منتقل کنند، به همان حالت دستبسته، مرا سوار ماشین کردند. دو ماشین دیگر، ما را اسکورت میکرد. آنچنان تند میراندند و بوق میزدند که هر کس نمیدانست، گمان میکرد بن لادن را دستگیر کردهاند. با خود میگفتم که اینها فکر میکنند چه کسی را گرفتهاند؟
من را به مرکز پلیس شهر کوچکی به نام "بوبینی" در نزدیکی فرودگاه منتقل کردند. در آنجا یک دادستان، تفهیم اتهام کرد و گفت: شما به این موارد از جمله پولشویی، نقض تحریمهای شورای امنیت، نقض تحریمهای آمریکا علیه ایران و صادرات کالاها و تسلیحات قاچاق به کشورهای دیگر، متهم هستید. به همه جرمهایی که میتوانستند متهم کرده بودند در حالیکه که هیچکدام واقعیت نداشت. گفتم من این جرمها را قبول ندارم. اما توجهی نکردند و گفتند فعلاً باید به زندان موقت بروم. زندانهای موقت، سلول به سلول هستند و مانند بندهای زندان نیستند. من را به زندانی بردند که مجرمان تروریست را در آنجا نگهداری میکردند.
سؤال:: آیا ایرانیان دیگری نیز آنجا بودند؟
بله. عمدتاً به جرم مهاجرت غیرقانونی، دستگیر شده بودند، اما کسی به جرم سیاسی آنجا نبود. آمریکاییها دو ماه فرصت داشتند تا کیفرخواست بفرستند و اعلام جرم کنند. وکیلم میگفت احتمال دارد اصلاً نفرستند. همیشه در این فکر بودم که حتماً اشتباهی رخ داده و مرا آزاد میکنند. دقیقاً روز شصتم، کیفرخواست را فرستادند. سیاستشان این است که همیشه لحظات آخر این کارها را انجام میدهند. حتی وکیل من زمانی که میخواست لایحه دفاعی را ارائه دهد در لحظات آخر این کار را انجام میداد تا دادستان نتواند مسئلهای به آن اضافه کند. اینها از تجربهها و فنونی است که در کار وکالت و دادگستری رواج دارد. هنگامی که کیفرخواست آمریکاییها رسید، مرا به دادگاه بردند و به طور رسمی علیه من تفهیم اتهام شد که بر اساس این کیفرخواست، دولت آمریکا شما را به پانزده جرم متهم کرده است.
سؤال:: آیا این اتهامات تا اندازهای صحت داشت یا هیچکدامشان واقعی نبود؟
اتهامها در برخی موارد درست بودند، یعنی من آن کارها را انجام داده بودم، اما آنها اصلاً جرم محسوب نمیشد. یعنی ما گمان نمیکردیم این کارها جرم باشند.
سؤال:: مهمترین جرمی که شما از نظر آنها انجام داده بودید، چه بود؟
میگفتند ما کالاهایی را که از آمریکا خریداری کرده بودیم را بدون اجازه آنها، به ایران ارسال کردهایم. یا میگفتند شما اظهارنامه دروغ به ما دادهاید. گفتهاید که مثلاً مقصد نهایی فلان کالا، سنگاپور است، در صورتی که شما آن را برای ایران ارسال کردهاید!
"کلوتیلد
ریس" در جریان اغتشاشات سال 88 به جرم جاسوسی دستگیر شد
بحث تبادل او با کاکاوند مدتی در رسانههای مختلف داخلی و خارجی، مطرح بود
سؤال:: خب، چرا چنین کاری کردید؟
من دروغ یا خطایی مرتکب نشده بودم، آنها مرا متهم میکردند. به آنها گفتم من چنین جرمی را مرتکب نشدهام، شما باید مدارک مستند بیاورید و اثبات کنید. ضمناً اگر مشکلی در کالا باشد، شرکت امریکایی نباید آنها را به ما میفروخت. شما باید قبل از فروش میپرسیدید که این کالاها قرار است به کجا ارسال شوند. توضیح دادم که ما همزمان یک درخواست خرید برای یک شرکت اروپایی و یک شرکت آمریکایی میفرستادیم. اغلب اوقات شرکت آمریکایی قیمت مناسبتری پیشنهاد میداد. آنها اصلاً از من نمیپرسیدند که کالا را برای کجا میخواهید، یا به چه جایی ارسال میکنید. من هم برای مشتریانم در ایران ارسال میکردم.
بله قبول دارم که تحریمهای آمریکا، دور خورده است، ولی این به من مربوط نیست. خود آمریکاییها باید این موضوع را در نظر میگرفتند که کالاهای خود را مستقیماً به تجار ایرانی نفروشند. در همین زمان فعالیتهای من، خود آمریکاییها همین کار را انجام میدادند و مستقیماً اجناسی را به ایران میفروختند. فعالیتهای من در مالزی هم کاملاً قانونی بود. اغلب شرکتهای آمریکایی در زمینه قطعات الکترونیک، رقابتی هستند و قیمت مناسبی نیز ارائه میدهند. من هم قاعدتاً دنبال کالای بهتر و قیمت مناسبتر بودم و لذا از آن شرکتها خریداری میکردم. ما یک شرکت کاملاً تجاری بودیم. به آنها گفتم: اگر ما میخواستیم کار قاچاق انجام دهیم آیا همه کارهایمان را اینقدر شفاف انجام میدادیم؟ اینقدر علنی بازی میکردیم؟
سؤال:: مگر شما ساکن مالزی بودید؟
نه. من آنجا زندگی نمیکردم.
سؤال:: پس چگونه در مالزی شرکت ثبت کردید؟
شما میتوانید هر جایی که بخواهید شرکت ثبت کنید. ما در آنجا کارمند بومی داشتیم و خودمان نیز هر ماه به شرکت سر میزدیم و کارها را سامان میدادیم.
سؤال:: وضع مالیتان خوب بود؟
بله. الحمدلله وضع شرکت خوب بود.
سؤال:: شما یک شرکت داشتید که فقط به آن سر میزدید، اما آنقدر برای شما سوددهی داشت که نوروز را به اروپا سفر کنید؟
بله. من و همسرم با یک تور مسافرتی رفتیم. من قبلاً به روسیه، انگلیس، ایتالیا، و کشورهای دیگر رفته بودم. اگر این اتفاق نمیافتاد شاید تا الآن نصف دنیا را گشته بودم.
سؤال:: چرا شما در انگلیس دستگیر نشدید؟
در آن زمان هنوز برای من پرونده تشکیل نداده بودند.
سؤال:: بعد از این مشکلات آیا باز هم به سفر خارجه رفتید؟
نه. دیگر سفر نرفتم.
سؤال:: چطور وارد به کار تجارت شدید؟
من چهار سال در صنایع دفاع کار کردم. شاید یکی از چیزهایی که برای من مشکلساز شد همین بود. چون رزومه من در اینترنت قرار داشت و آنها مشاهده کرده بودند که من در گذشته به عنوان مدیر یک پروژه در صنایع دفاع فعالیت داشتهام. سال 1374 در حین اینکه در صنایع دفاع مشغول بودم، با یکصد هزار تومان سرمایه، یک کارگاه چاپ مدارهای چاپی ایجاد کردیم. کمی بعد به این فکر افتادیم که کارمان را توسعه بدهیم و وارد تجارت شویم. از خرید و فروش قطعات الکترونیک که تخصصمان بود شروع کردیم. خلاصه اینکه من به تجارت و ارتباطات علاقه داشتم و بعد از چندین سال تلاش به اینجا رسیده بودم. کمکم کارمان رونق گرفته بود و حجم سفارشات، گسترش پیدا کرد. اگر این مشکلات پیش نمیآمد، وضع ما از این هم بهتر میشد. متأسفانه این اتفاق به تمام فعالیتهای تجاری ما پایان داد. یعنی عملاً شرکت ما در مالزی مسدود شد و تمام حسابهایمان بلوکه شدند. نزدیک به یک میلیون دلار کالاهای ما در آمریکا حبس شد. حدود ششصد هزار دلار هزینة وکیل شد. دولت ایران هم که اصلاً دست توی جیبش نمیکند. هیچگونه کمکی به لحاظ مالی به من نکردند هرچند که به جهت سیاسی حمایت خوبی کردند.
چون به زبان انگلیسی مسلط بودم از همان ابتدا به ارتباطات خارجی وارد شدم. جالب اینکه در دادگاه فرانسه، قاضی تعجب میکرد که شما چطور اینقدر خوب انگلیسی صحبت میکنید. لذا در دادرسی هم این برای من مزیت شد. وقتی از من پرسیدند چه مترجمی میخواهی؟ گفتم: انگلیسی به فرانسه. گفتند چرا نمیخواهی به فارسی صحبت کنی؟ گفتم اگر مترجم شما خطا کند بتوانید به راحتی متوجه خطای او بشوید.
سؤال:: دادگاه و حواشی آن چطور گذشت؟
فرانسه خیلی پیگیر موضوع من نبود و فقط میخواست در قالب قرارداد استردادی که با آمریکا داشت، موضوع را بررسی کند تا ببیند میتواند مرا به آمریکا تحویل دهد یا خیر. لذا به دنبال این نبودند که من چه کاره هستم یا چه جرمی مرتکب شدهام. یکی از نکاتی که وکیل من به آن دقت داشت، قانونی بود که میگفت تخلف مورد نظر باید در دو کشور جرم به حساب بیاید. محاکمة من هشت جلسه طول کشید. میان هر جلسه با جلسه بعدی، حدود دو ماه فاصله بود. به همین خاطر زمان بازداشت من چهارده ماه شد. آمریکاییها در هر جلسه تعدادی مدارک جدید به دادگاه میدادند. عملاً با ارائه این مدارک، قاضی مجبور بود آنها را ارزیابی و پیگیری کند. آمریکاییها بسیار تلاش کردند تا قاضی را مجاب کنند. در همان جلسه آخر هم که دادگاه به عدم استرداد من حکم داد، سخنگوی دادگستری آمریکا اعتراض کرد و گفت ما همچنان برای دستگیری کاکاوند و محاکمهاش در آمریکا تلاش میکنیم.
سؤال:: آیا آمریکاییها جعل سند کرده بودند؟
بله. مثلاً ما با شرکت صنایع مخابرات همکاری داشتیم که از سال 2009 در لیست تحریم اروپا قرار گرفته بود. فاکتور فروش، مربوط به سال 2008 بود. بنابراین در آن زمان ما جرمی را حتی از منظر آنها مرتکب نشده بودیم. چون تحریم واقع نشده بود و ما میتوانستیم برای به صنایع مخابرات، کالا ارسال کنیم. ولی آن فاکتور مخدوشی که آمریکاییها ارائه کردند تاریخ 2009 داشت. ما فاکتور اصلی را نشان دادیم که اصلاً اینگونه نبوده و آمریکاییها سند جعلی ارائه دادهاند. اتفاقاً این موضوع برای آمریکاییها گران تمام شد. گفتند شاید اشتباه تایپی صورت گرفته است. در حالی که سند، چیزی نیست که شما آن را تایپ کنید. سند، موجود است و شما همانگونه که هست باید آن را ارائه بدهید. بعد، گفتند این فاکتورها چون الکترونیکی هستند و ما از شرکت آمریکایی خواسته بودیم که فاکتورها را برای ما ارسال کنند، احتمالاً در پرینت گرفتن یک اشتباه صورت گرفته است. قاضی دادگاه فرانسه خیلی وارد این قضیه نشد. ما خیلی سعی کردیم در این قضیه مانور بدهیم. حتی من خواستم از دولت آمریکا شکایت کنم. اما دادگاه گفت که بهتر است برای پیگیری سریع کارهایمان این موضوع را رها کنم.
حضور آمریکاییها در دادگاه به نفع ما شد. در یکی از جلسات دیگر دادگاه نیزآمریکاییها مورد تمسخر قرار گرفتند، چون ادعا کردند این تجهیزاتی که من خریداری کرده و به ایران فرستادهام، برای تجهیزات موشکی استفاده میشود. در صورتی که کارشناس اسناد را بررسی کرد و گفت: قبل از اینکه سیگنال دستگاههایی که این شرکت خریداری کرده، بخواهد موقعیت موشک را تشخیص دهد، چشم مردم میتواند موشکها را ببیند. اینکه کالاها کاملاً تجاری هستند و هیچ استفاده نظامی ندارند. با این حال، در همه چیز دخالت میکردند و نظر میدادند و قاضی هم وقت زیادی برای آنها میگذاشت.
سؤال:: در آن هشت ماه که آزادی موقت داشتید، چه کار میکردید؟
در موضوعات مختلف مطالعه میکردم و البته تمرین زبان فرانسه. گاهی به پیادهروی میرفتم. همیشه دو نفر از سازمان اطلاعات فرانسه در تعقیب من بودند. چند بار به دوستانم در سفارت ایران گزارش دادم که چند نفر دنبالم هستند. میگفتند اینطور نیست، حتماً اشتباه میکنی. به او گفتم: خودت امتحان کن. هر جا رفتیم و هر جا پیچیدیم و هر جایی که ایستادیم، او هم دنبال ما بود. بالأخره آن کارمند سفارت باورش شد که چند نفر مراقب ما هستند.
به وقت آزادی موقت، گذرنامهام را ضبط کردند. فقط برگهای از زندان برای شناسایی به من دادند که عملاً به کار نمیآمد و موجب سوءظن بیشتر میشد. نه میتوانستم در جایی ساکن شوم، و نه کار دیگری کنم. لذا سفارت ایران مکانی را برایم اجاره کرد. حتی نتوانستم در کلاس زبان فرانسه ثبتنام کنم. لذا خودم با استفاده از فرهنگ لغت و تماشای برنامههای تلویزیون توانستم زبانشان را یاد بگیرم. این اواخر پیشرفتهای خیلی خوبی کرده بودم.
به دادگاه که میرفتم دوربینها به دنبالم بودند
و میخواستند با من مصاحبه کنند
سؤال:: در این مدت آیا کار خاصی انجام دادید؟
نه. فقط یک رستوران ایرانی بود که به آنجا میرفتم، غذا میخوردم و پروندهام را بررسی میکردم. جریان، واقعاً سیاسی بود، نه حقوقی و کیفری. آن زمان که به دادگاه میرفتم تعداد زیادی دوربین به دنبال ما بودند و میخواستند با من مصاحبه بگیرند. اما وکیلم میگفت که مصاحبه نکنم. بعدها هم به پیشنهاد وکیلم و در یک چارچوب مشخص و مختصر چند مصاحبه کردم.
سؤال:: دادگاه در آخرین جلسه به بیگناهی شما رأی داد؟نه! دادگاه رأی داد که شما قابل استرداد به آمریکا نیستید. پرونده من در آمریکا هنوز هم باز است. اگر همین الآن از کشور خارج بشوم امکان دارد دوباره گرفتار این جریانات شوم. به نظرم میرسد که اگر همان وقت در کشور دیگری دستگیر میشدم، مرا خیلی سریع به دولت آمریکا تحویل میدادند. اما خوشبختانه فرانسه، کشور مستقلی است.
سؤال:: شما در این جریانات بسیار ضرر کردید، آیا به دنبال جبران این خسارتها نرفتید؟
اتفاقاً من بسیار دنبال این موضوع بودم و به وکیلم هم گفتم که باید از دولت آمریکا شکایت کنیم. او گفت: دولت ایران باید علیه دولت آمریکا شکایت کند، نه شما. گفتم آیا میتوان علیه دولت فرانسه اقامه دعوی کرد؟ گفت این هم امکانپذیر نیست، چون فرانسه بر اساس آن معاهدهای که با آمریکا دارد، وظیفه داشته شما را دستگیر کند. گفت: عمل به معاهدات بینالمللی از قانون اساسی مهمتر است.
به ایران که آمدم نزد مقامات دولتی رفتم و به آنها گفتم که علیه دولت امریکا اعلام جرم کنند. گفتم ما دستمان پر است و میتوانیم آمریکا را محکوم کنیم. چون عملاً آمریکا برای منافع خود دولت فرانسه را فریب داده است.
سؤال:: چرا این طرح دعوی، اتفاق نیفتاد؟
بارها از دولت ایران درخواست کردم. به آنها گفتم که شما با آمریکا در جنگ هستید. حالا هم که منافع من با منافع شما در یک راستا قرار گرفته است. پس بیاید با هم این موضوع را در دادگاه لاهه مطرح کنیم. گفتم حتی هزینة دادرسی را نیز میدهم. اگر آنها را محکوم کنیم حکم دستگیری من لغو میشود و اموال بلوکه شده من نیز بازمیگردد. گفتند ما زورمان به آمریکا نمیرسد. یعنی بعید است در دادگاههای بین المللی برنده شویم. گفتم: چطور است که تاوان آن را من باید بدهم؟ ضرر و زیان این ماجرا را ما دیدیم. من در این مدت به غیر از ضرر و گرفتاری، دچار بیماریهای گوناگون و مشکلات عصبی نیز شدهام. همسرم باردار بود. با آن شوکی که به ما وارد کردند، بچة ما سقط شد. خانمم وحشت کرده بود. از ترس، زبانش بند آمده بود.
من به آنها گفتم که شما شورای صیانت از حقوق شهروندی را تصویب کردهاید. این شورا باید از حقوق من دفاع کند. من از شما دو خواسته دارم که لااقل یکی را اجرا کنید. اولاً در دادگاه بینالمللی علیه آمریکا شکایت کنید تا مشکل خروج من از کشور حل شود. حتی اگر من مشکل من حل نشد، حداقل باید از آنها غرامت بگیرید. بالأخره من از هر نظر، چه مالی، چه روحی و روانی، ضرر کردهام. شما که میدانید این همه صدمه به من وارد شده است، حداقل در این شورای صیانت باید دنبال حقوق هموطنان باشید. ثانیاً برای من وکیل بگیرید و در دادگاه لاهه پشت من بایستید، تا من به شما دلگرم باشم و از حقوق خود و کشورم دفاع کنم.
سؤال:: با مسئولان خارجه به توافق نرسیدید؟
از دست آنها خیلی دلگیر هستم. حرف میزنند و وعده میدهند اما عمل نمیکنند. دیدم انگار من برای آمریکاییها اهمیت بیشتری دارم. اگر بروم با همانها صحبت کنم، شاید بهتر باشد. با وکیلم صحبت کردم که دادستانی امریکا را قانع کند تا پرونده من بسته شود. گفتم من که زندان رفتهام و اموال مرا که غرامت گرفتهاید، پس لااقل پروندهام را ببندید که من بتوانم بار دیگر از کشور خارج شوم و به تجارتم برگردم. دادستانی آمریکا فقط یک خواسته داشت، که من به یک کشور بیطرف بروم و در آنجا با همدیگر مذاکره کنیم. دستشان را خواندم. فهمیدم میخواهند همان روشی را که برای دستگیری شهرزاد میرقلیخان و آقای اردبیلی اعمال کردند، بر سر من هم بیاورند.
سؤال:: مگر ماجرای شما بعد از قضیه خانم میرقلیخان بود؟
نه! قبل از او بود. اما این صحبتها بعد از دستگیری خانم میرقلیخان انجام شد. در نهایت جواب دادم که من با آمریکاییها صحبتی ندارم. آنها اگر دنبال خواسته خود هستند، الآن دنیای ارتباطات است. میتوانند از طریق ایمیل، اسکایپ و غیره با من صحبت کنند. گفتم یا به ایران بیایید تا با هم صحبت کنیم، یا با وکیل من هماهنگ کنید. حتی گفتند شما با وزارت اطلاعات خودتان این موضوع را در میان بگذارید و با یک تیم حفاظتی از طرف دولت خودتان به آنجا بیایید. اما من قبول نکردم.
سؤال:: هنگامی که دادگاه فرانسه رأی به عدم استرداد شما داد، چه عکسالعملی داشتید؟
در حالی که خیلی خوشحال بودم، رو به خبرنگاران گذرنامه ایرانی خود را با افتخار بالا گرفتم و گفتم: "آمریکا باید بداند که نمیتواند قوانین داخلی خود را به رخ دنیا بکشد." بعد از آزاد شدنم، خطاب به دادگاه فرانسه گفتم: "من به نظام قضایی فرانسه تبریک میگویم که علیرغم فشارهایی که دولت آمریکا بر آنها وارد آورد، حق مرا ضایع نکرد و استقلال نظام قضایی را حفظ کرد. من خیلی خوشحالم که آمریکاییها فهمیدند نمیتوانند تمام کشورهای جهان را همانگونه که میخواهند اداره بکنند. آمریکا باید بفهمد که باید به بقیه دولتها احترام بگذارد." حرفهایی از این دست زدم.
سؤال:: خیلیها در وزارت خارجه، مجلس و شاید شورای عالی امنیت ملی، میگویند حرفهای شما درباره شکایت از آمریکا و اینها درست، اما آخرش به جایی نخواهیم رسید. این در حالی است که افرادی که از زندان آزاد شدهاند، میگویند خیلی کارها میشود کرد.
بله. قطعاً همینطور است. یکی از کارها این است که دولت ایران علیه دولت آمریکا برای افرادی مانند من، اقامه دعوی کند. من خودم نمیتوانم. دولت باید این کار را انجام بدهد.
سؤال:: پس چرا دولت این کار را انجام نمیدهد؟
چون برایشان هزینهبر است، هزینه وکیل، رفت و آمد و غیره. حدود 300 یا 400 هزار دلار میشود. حتی من به آنها گفتم دادرسی را خودم پرداخت میکنم، شما فقط از من حمایت کنید. جواب دادند: شما در دادگاه ایران بایست علیه آمریکا شکایت کنید. اما من چرا باید چنین کاری میکردم؟ که چه بشود؟ به کجا قرار است برسد؟
من بعد از اینکه برگشتم خیلی پیگیر پرونده خودم بودم تا حقوقم را از دولت آمریکا استیفاء کنم. به نزد افراد مختلفی رفتم، حتی با آقای متکی وزیر امور خارجه و رحیم مشایی که دبیر شورای عالی ایرانیان بود، دیدار کردم. همهشان میگفتند شما به گردن نظام حق دارید و زحمت کشیدید و به خاطر نظام، این مشکلات برای شما ایجاد شد. زمانی که آقای مشایی را دیدم، به او گفتم اگر واقعاً من برای نظام کاری کردهام پس حق و حقوقم را بدهید. بالأخره این همه هزینه وکیل، رفت و آمد و عوارض جسمی که به آن مبتلا شدم، و اگر هم کاری نکردهام، شما به عنوان شورای عالی ایرانیان و شورای صیانت موظف هستید که از حقوق من به عنوان یک شهروند ایرانی در دادگاههای بینالمللی دفاع کنید. آقای مشایی گفت: "بله. شما حرفهایتان را مکتوب کنید. ما پیگیری میکنیم."
من به هر جایی و هر نهادی که فکرش را بکنید، نامه نوشتم. متأسفانه هیچ حرکتی و هیچ اقدامی صورت نگرفت. فقط میگفتند در حال پیگیری هستیم. من به این نتیجه رسیدم که قصد آنها بیشتر، خسته کردن افرادی مانند من است. واقعاً هم خسته شدم. الآن دیگر به موضوع اهمیتی نمیدهم.
جیسون رضائیان به جرم جاسوسی در ایران دستگیر شده است
مقامات آمریکایی برای آزادی رضائیان از هر فرصتی استفاده میکنند
سؤال:: اگر بخواهید با یک نفر در کشور به طور مستقیم صحبت کنید، چه کسی را انتخاب میکنید؟ به او چه میگویید؟
من دوست داشتم با رهبر انقلاب دیدار کنم. از ایشان خواهش میکنم کسانی که مانند من هستند، به عنوان یک مشکل ملی به قضیه آنها نگاه شود.
ببینید الآن "سارا شورد" دستگیر میشود، مشکل او میشود مشکل کل آمریکا. مسئلة جیسون رضائیان به مشکل کل دنیا تبدیل میشود. اما پنج ماه طول کشید تا همسر من توانست مقامات خودمان را قانع کند که موضعگیری کنند. این پرونده آشکارا، سیاسی است. وکیل من چون فرد باهوشی بود، میگفت این مشکل باید پر رنگ شود تا صدای آن شنیده شود. در پنج ماه اول، سکوت کامل کردند. هیچ رسانهای خبری از من منتشر نمیکرد. حتی گفتم بیایید در مقابل آمریکا از من استفاده ابزاری بکنید. متأسفانه هیچگونه حساسیتی نشان نمیدادند. بلد نیستند چه شکلی و کجا مذاکره کنند. توانایی لازم برای استفاده از این موقعیتها را ندارند. وکیل من میگفت تو بیا به یک شکل این پرونده را پر رنگ کن و سر صدای خبری راه بینداز.
در زمان آقای احمدینژاد، شورای عالی ایرانیان و شورای صیانت، صرفاً برای همین امور تأسیس شدند تا از افراد متضرری مانند من حمایت کنند. اما شما ببینید در طول این مدت، این دو شورا هیچ کاری انجام ندادند. تنها کاری که کردند این بود که از ایرانیهای مقیم آمریکا دعوت کردند و پول هم به آنها دادند تا یک سمینار برای جذب ایرانیان مقیم آمریکا به داخل کشور برگزار کنند. متأسفانه بودجهای که در نظر گرفته شده، صرف خرید ساختمان و میز و صندلی میشود.
سؤال:: گویا یک کتاب نیز از ماجراهای خودتان نوشتهاید.
بله تازه تمام شده اما هنوز منتشر نشده است. این کتاب را به سفارش وکیل فرانسویام نوشتم که به من اصرار کرد ماجراهایم را مکتوب کنم. گفت: خیلیها در فرانسه و امریکا دوست دارند کتاب تو را بخوانند. لذا یادداشتهای خودم را جمعآوری کردم و این کتاب را نوشتم. و شاید بعضی از هموطنان بخوانند و یاد بگیرند که روابط کاری و فعالیتهای تجاری خود را چگونه مدیریت کنند. یکی از دوستانم در حال پیگیری چاپ این کتاب است. با انتشارات امیر کبیر صحبت کرده اما آنها گفتهاند این موضوع، مورد علاقهشان نیست! امیدوارم با ناشر دیگری به توافق برسیم.
سؤال:: حرف آخری برای گفتن دارید؟
واقعاً انتظار داشتیم در مذاکرات هستهای، وزارت خارجه درخواست میکرد که پروندههای افرادی شبیه به من که به دلیل تحریمها مشکلاتی برایشان ایجاد شده، بسته شود. بلکه بتوانیم فعالیتهای تجاری خود را دنبال کنیم. واقعاً کمی منظمتر و مرتبتر مسائل را پیگیری کنند. باید از این پروندهها علیه آمریکا استفاده کنند. باید فعال باشند و از حقوق شهروندان خود دفاع کنند. فکر میکنم در این زمینه برای ایجاد تغییرات و پیشرفت خیلی کار مانده است که باید انجام شود.